صفحه شخصی حسین سفیری   
 
نام و نام خانوادگی: حسین سفیری
استان: آذربایجان شرقی - شهرستان: تبریز
رشته: کارشناسی عمران - پایه نظام مهندسی: یک
شغل:  مهندس عمران-عمران
شماره نظام مهندسی:  951
تاریخ عضویت:  1389/01/27
 روزنوشت ها    
 

 داستان جذابیت بخش عمومی

9

دختر دانش آموزی صورتی زشت داشت . دندان هایی نامتناسب با گونه هایش ، موهای کم پشت و رنگ چهره ای تیره . روز اولی که به مدرسه جدیدی آمد ، هیچ دختری حاضرنبود کنار او بنشیند . نقطه مقابل او دختر زیبارو و پولداری بود که مورد توجه همه قرار داشت . او در همان روز اول مقابل تازه وارد ایستاد و از او پرسید :

‘میدونی زشت ترین دختر این کلاسی ؟ ‘

یک دفعه کلاس از خنده ترکید …

بعضی ها هم اغراق آمیزتر می خندیدند . اما تازه وارد با نگاهی مملو از مهربانی و عشق در جوابش جمله ای گفت که موجب شد در همان روز اول، احترام ویژه ای درمیان همه و از جمله من پیدا کند :

‘ اما بر عکس من ، تو بسیار زیبا و جذاب هستی . ‘

او با همین یک جمله نشان داد که قابل اطمینان ترین فردی است که می توان به او اعتماد کرد و لذا کار به جایی رسید که برای اردوی آخر هفته همه می خواستند با او هم گروه باشند .

او برای هر کسی نام مناسبی انتخاب کرده بود . به یکی می گفت چشم عسلی و به یکی ابرو کمانی و … . به یکی از دبیران ، لقب خوش اخلاق ترین معلم دنیا و به مستخدم مدرسه هم محبوب ترین یاور دانش آموزان را داده بود . آری ویژگی برجسته او در
تعریف و تمجید هایش از دیگران بود که واقعاً به حرف هایش ایمان داشت و دقیقاً به جنبه های مثبت فرد اشاره می کرد . مثلاً به من می گفت بزرگترین نویسنده دنیا و به خواهرم می گفت بهترین آشپز دنیا ! و حق هم داشت . آشپزی خواهرم حرف نداشت
و من از این تعجب کرده بودم که او توی هفته اول چگونه این را فهمیده بود .

سالها بعد وقتی او به عنوان شهردار شهر کوچک ما انتخاب شده بود به دیدنش رفتم و بدون توجه به صورت ظاهری اش احساس کردم شدیداً به او علاقه مندم .

5 سال پیش وقتی برای خواستگاری اش رفتم ، دلیل علاقه ام را جذابیت سحر آمیزش می دانستم و او با همان سادگی و وقار همیشگی اش گفت :

‘برای دیدن جذابیت یک چیز ، باید قبل از آن جذاب بود ! ‘

در حال حاضر من از او یک دختر سه ساله دارم . دخترم بسیار زیبا ست و همه از زیبایی صورتش در حیرتند .

روزی مادرم از همسرم سؤال کرد که راز زیبایی دخترمان در چیست ؟

همسرم جواب داد :

‘من زیبایی چهره دخترم را مدیون خانواده پدری او هستم . ‘

و مادرم روز بعد نیمی از دارایی خانواده را به ما بخشید .

چهارشنبه 22 دی 1389 ساعت 10:58  
 نظرات    
 
رضا امینی 10:43 پنجشنبه 23 دی 1389
6
 رضا امینی
با دید مثبت در زندگی بسیاری از مشکلات به خودی خود حل می شود.
متشکرم
حامد مستقیمی 12:48 پنجشنبه 23 دی 1389
4
 حامد مستقیمی
بسیارزیبا بود.
دیدن نیمه پرلیوان همیشه بهتراست.
سیامک شاهنده 17:26 سه شنبه 28 دی 1389
5
 سیامک شاهنده
با سلام و تشکر از شما بخاطر اینکه با ارائه این داستان جذاب، هوشمندانه نکته اخلاقی را یادآوری نمودید.از این دست نکات اخلاقی باز هم زحمت کشیده و با روزنوشت های بیشتر ما را بی بهره نگذارید.یاشا.
محمدرضا جمشیدیان 21:04 چهارشنبه 29 دی 1389
4
 محمدرضا جمشیدیان
روزنوشت جالبی بود.
ممنون